همیار پلیس کوچک
داستانهای آموزنده / ترافیک - پیشبینیهای ایمنی / داستانهای اجتماعی
حمید پسر کنجکاوی بود که به اتفاق مادربزرگ و پدر و مادرش زندگی میکرد. روزی او به همراه خانواده به گردش رفت. به آنها خوش گذشت. هنگام بازگشت، پدر با سرعت رانندگی میکرد. حمید خواست او نیز، مانند پدر رانندگی کند. حمید روی پاهای پدر در جلوی ماشین نشست و فرمان را به دست گرفت در همین موقع، گوشی پدر زنگ زد و وقتی پدر مشغول صحبت بود، کامیونی از جلو با سرعت به آنها نزدیک شد. پدر برای این که ماشین به کامیون برخورد نکند، ماشین را به طرف دیگر کشاند، اما ماشین به کوه برخورد و وقتی حمید چشم باز کرد، خود و پدر را روی تخت بیمارستان دید. او بعد از مرخصی از بیمارستان در مدرسه، اسم خود را به عنوان همیار پلیس نوشت و تصمیم گرفت، هنگام خلاف کردن بابا او را متوجة اشتباهش کند. این کتاب، با موضوع ترافیک و پیشبینیهای ایمنی برای کودکان گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.