فاصله
«هما» با پدر و مادر و برادر بیمارش زندگی میکرد. پدر او چاهکن بود و آنها به سختی روزگار میگذراندند. رختشویی و کارگری مادر هما نیز از مشکلاتشان نمیکاست. هما و برادرش توانستند در نهایت دشواری کلاس ششم را به پایان برسانند. در همان دوران بود که خانوادهای از طبقة نسبتا مرفه در همسایگیشان ساکن شدند و «مریم»، دختر این خانواده، یکی از صمیمیترین دوستان هما شد. یکی از دوستان برادر مریم به نام «یاسر» پسری از طبقة بسیار ثروتمند، اما با روحی والا و مهربان و مردمدوست بود که از هیچ کار خیری برای طبقة فقیر مضایقه نمیکرد. او که از طریق مریم از اوضاع زندگی خانوادة هما مطلع شده بود، تصمیم گرفت که مخارج درمان برادر هما را بپردازد، ولی در این گیرودار دلباختة هما شد. سختیهایی که هما در زندگی متحمل میشود و وقایعی که برایش به وقوع میپیوندد ادامة داستان را شکل میدهد.