کالوسه (مجموعهی داستان)
"آب، آب، کالوسه"، داستان خانوادهای روستایی است که همراه با دیگر افراد آبادی به دام خشکسالی افتادهاند و تنها چشمهی منطقه، که بسیار هم از روستا دور است، بخیل شده و آب آشامیدنی را از مردم دریغ کرده است. "خاتون"، صبح زود تصمیم میگیرد راهی چشمه شده و مشکی آب بردارد، اما راه دور است و رقیب، بسیار. خاتون در راه دعا میکند آب چشمه تمام نشود تا مقداری نیز به وی برسد و سرانجام موفق میشود مشک را نیمهپر کرده و بازگردد. زمانی که او به خانه میرسد، هوا تاریک شده است. وقتی او مشک را به دختر کوچکاش میدهد، ناگهان مشک بر اثر برخورد با چوبی تیز پاره شده و مقدار زیادی آب روی زمین میریزد. خاتون به سرعت بقیهی آب را داخل قابلمهای سرازیر میکند. اما خستگی در جانش میماند و به تلخی میگرید. کتاب پیش رو مشتمل بر هشت داستان کوتاه با عنوان آب، آب کالوسه؛ گرگ؛ ملخ؛ چاه؛ گاو؛ تکتکو؛ کالوسه، کاسهی خون؛ و آذرخش است.