کیسی بینگر
این کتاب، داستان دختری به نام "کیسی بینگر" است که خانهی جدیدشان در کنار دریا را دوست ندارد. او به "مارگریت مری" حسادت میورزد؛ به خانهی آنها، به نظم و ترتیب آشپزخانهشان، گلهای مصنوعی همیشه زیبا و خیلی چیزهای دیگر. "مارگریت مری" خانوادهی شلوغ و پر سر و صدای "کیسی" را تحسین میکند و این موضوع موجب تعجب "کیسی" است. "کیسی" آرزومند برقراری نظم و ترتیب در زندگی خود است. او میخواهد همه چیز به حالت سابق برگردد؛ در آن خانهی قدیمی و پیش از مرگ پدربزرگ. مادربزرگ که قادر به کشف حقیقت "کیسی" است، از راه میرسد و سایر اعضای فامیل هم میآیند؛ عمو "هت" که با قیافه صحبت میکند؛ دخترعمو "کورالیندا" که سر تا پایش پر چسبیده و "بینی" کوچولو که با زبان مخصوص خودش حرف میزند. "کیسی" کم کم یاد میگیرد از زاویه دید دیگران به زندگی بنگرد. او میآموزد برخی چیزها نمیتوانند و نباید تا ابد به یک شکل باقی بمانند.