ماجراهای میمی و قایق سواری
«پوپی» و «پوفی» دو بچه فیل بودند که همراه با مادرشان درکنار برکهای زندگی میکردند. در همسایگی آنها نیز «میمی» و پدرش زندگی میکردند. پدر میمی برای اهالی جنگل قایق میساخت و مردم او را «اوستا میمون» صدا میزدند. در یکی از روزها پدر میمی قایقی برای آقای ببر ساخت و سپس رنگ زدن آن را به عهدة میمی گذاشت و به انبار رفت تا قوطیهای رنگ را بیاورد. در همین حین میمی سوار بر قایق و به تنهایی وارد دریاچه شد، ناگهان موجی بزرگ به قایق خورد و میمی به داخل آب افتاد. او در حال خفه شدن بود که پوپی و پوفی به داخل دریاچه رفتند و دوستشان را نجات دادند. میمی نیز به پدرش قول داد که بدون اجازة او هیچ کاری انجام ندهد.