ماهی طلا
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
لیلا دختری است که در شش یا هفتسالگی توسط مردی دزدیده و به پیرزنی یهودی ـ اسپانایی به نام لاله اسماء در رمة مراکش فروخته شد. خاطرة آن اتفاق مانند کابوسی دوردست و هولناک گاهی بر زندگی او سایه میافکند. لاله اسماء به او خواندن و نوشتن فرانسه و اسپانیایی و اصول دین خودش و باید و نبایدها را تعلیم میدهد. لیلا خانة لاله اسماء را پناهگاه خود میپندارد و از سیاهی، شب، حتی از خیابان و مردم وحشت دارد و جز حیاط کوچک خانه جایی را نمیشناسد، تا این که لاله اسماء میمیرد و لیلا از ترس پسر و عروس وی که او را قاتل و جادوگر میخواندند پابرهنه فرار میکند و به مسافرخانهای میرود که جمیله به همراه شش زن دیگر در آن زندگی میکنند، آنها لیلا را میپذیرند. شش زن که لیلا آنها را به دلیل زیبائیشان ملکه مینامد، درحقیقت ملکه نبودند و با مردان بسیاری ارتباط داشتند. در معاشرت با ملکهها شخصیت لیلا شکل میگیرد. او به دختری آزاد و بیدغدغه که از هیچچیز واهمه ندارد تبدیل میشود. اما دورة این خوشبختی کوتاه است، زیرا دوباره جلوی مسافرخانه به چنگ دو پلیس میافتد که گویی دوباره کابوس دحشتناک او زنده میشود و زندگی او را به سوی سرنوشتی جدید سوق میدهد.