از دل تا قلم
در این رمان استاد «نیما» و دخترش «رز» بعد ازمدتی به ایران بازگشتند. در فرودگاه چند خبرنگار به سراغشان آمده بودند. «سپند»، با کنار زدن آنها خود را به استاد و دخترش رساند و از آنها درخواست کرد، تا منزل همراهیشان کند. آنها در راه با هم بیشتر آشنا شدند و قرار ملاقاتی برای فردای آن روز گذاشتند. سپند با دوستان دیگرش، «عطا»، «مانی» و «حمید» زندگی میکرد. قرار بود آنها یک برنامة تلویزیونی از افراد موفق جامعه بسازند، برای همین به سراغ استاد نیما ـ که نویسندهای سرشناس بود ـ رفتند. در همان ملاقات اول عطا، به رز علاقهمند شد و با این آشنایی مسیر زندگی هر دو تغییر کرد.