دوستان جدید
داستانهای آموزنده / داستانهای تخیلی / داستانهای حیوانات
شیر کوچولو در حال رفتن به خانة خرسی بود که چند آفتابپرست را در حال بازی دید. بازی آنها اینگونه بود که هرکس باید خودش را به رنگ چیزهای اطرافش در بیاورد تا کسی نتواند آنها را پیدا کند. یکی از آفتابپرستها، لای پرتقالهای درخت پنهان شده بود و به رنگ نارنجی درآمده بود و دوستانش به دنبال او میگشتند. شیرکوچولو خواست که با آنها بازی کند، اما آفتابپرستها اجازه ندادند. زیرا شیر کوچولو نمیتوانست تغییر رنگ دهد. شیرکوچولو برای این که ثابت کند، میتواند تغییر رنگ دهد خودش را لای بوتههای تمشک انداخت و غلت خورد تا این که پوستش بنفش شد و برگشت تا با آنها بازی کند، اما همة حیوانات با دیدن شیر بنفشرنگ پا به فرار گذاشتند. این کتاب مصور برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.