مجموعه داستان هیمههای نیمسوز
در سال 1366، موشکهای عراقی، امان مردم شهرهای بزرگ را بریده بودند و تهران و بعضی شهرهای دیگر خلوتتر، و روستاها شلوغتر شده بود. مدارس تهران تعطیل و مدارس شهرهای کوچک و روستاها پرهیاهو بود. بیشتر شهرهای کوچک با کمبود مدرسه و معلم مواجه بودند. من و چند نفر از دوستانم، برای کمک به معلمین مدرسهای، به کوهستانهای حماسی «کجور» رهسپار شدیم. در آنجا اتفاقات زیادی رخ داد و چند نفر از دوستان به شهادت رسیدند. بعد از مدتی در تپههای بالای اردوگاه راهسازی، با پسری با استعدادی فوقالعاده در نقاشی آشنا شدم که چوپان بود و به مدرسه نمیآمد. با مهندس ارشد راهسازی نزد مادرش رفتیم تا پذیرفت او را با مهندس برای کسب مهارت بیشتر به شهر بفرستد. اما او به خاطر نگرانیهای دیار غربت، قبول نکرد. و من بعد از پایان کارم در خرداد ماه به شهر خویش بازگشتم. مجموعة حاضر مشتمل بر داستانهای کوتاهی تحت عنوان گلنسا؛ یانور؛ فریاد خاموش کوهستان؛ و سعادت است. داستان مذکور «فریاد خاموش کوهستان» نام دارد.