دورش پر از کلاغ بود، آقایی که تنبل بود
تنبلی - داستان / داستانهای آموزنده / داستانهای کودکان و نوجوانان
کتاب مصور حاضر، داستانی از حیوانات است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «آقای تنبل یک بخاری روشن، یک پتوی گرم، بک بالشت نرم و یک چای داغ میخواست تا راحت بخوابد. او به خانه رفت و بخاری را روشن کرد. اما بعد از چند لحظه بخاری خاموش شد. او فکر کرد حتماً کلاغها روی لوله بخاری خانه کردهاند که بخاری روشن نمیماند. او تنبلیاش میآمد تا پشتبام برود. پس تفنگ شکاریاش را برداشت تا کلاغها را بترساند. اما دلش نیامد آنها را آزار بدهد. پس فکر دیگری کرد».