یک مشت گریه یک مشت خنده
در این مجموعه، چند داستان فراهم آمده که "یک مشت گریه، یک مشت خنده" عنوان یکی از آنهاست .در این داستان، "ننه قمر "داستان زندگی خود را برای سه دختر خانوادهای تعریف میکند که با او به سر میبرند .قصه به این ترتیب است که :قمرالملوک فرزند بسیار زیبای پینهدوزی است که چهره او برای پدر یادآور سیمای همسرش است .او قمر را در خانه حبس میکند تا مبادا کسی بر او دل ببندد .از قضا روزی پسری عاشق صدای قمر میشود و از پدر قمر میخواهد تا دلیل غصهدار بودن دختر را برای او بازگو کند .اما پیرمرد برای او شرطی میگذارد و میگوید که هرگاه برای او یک مشت گریه و یک مشت خنده بیاورد این راز را برای او فاش خواهد کرد تا این که ...