نکبت
داستانهای فارسی - قرن 14
یکی دو سالی میشد که آمده بودیم توی این محل. خونه ما دو طبقه بود و ما طبقه دوم زندگی میکردیم. من تینا هستم. دختری 19 ساله و اردیبهشتی و کاملاً احساسی. توی خانواده چهار نفره زندگی میکنم، پدرم بازنشسته است و مادرم خونه دار و مهربون. اون تمام وقتش رو برای خانواده می ذاره. برادرم دانشجوی حسابداری و من از نظر اون، یه دختر کاملاً بابایی و خودشیرین هستم.