پولینا بزرگ میشود
"پولینا" دخترک مهربانی است که با خاله و شوهر خالهاش زندگی میکند. خصوصیات اخلاقی و مهربانی او سبب شده تا همه او را نوعی داروی آرامشبخش بنامند. پولینا در پی یک اتفاق سر از خانه خانم "کارو" درمیآورد. کسی که مدتها پیش خواهرزادهاش ـ "جیمی" را گم کرده، اکنون روزهایش را با اندوهی تلخ و سیاه سپری میکند. حضور پولینا گرمی و شادی را به خانه خانم کارو باز میگرداند. او در شهر "بوستون" ـ محل زندگی خانم کارو ـ با پسرکی به نام جیمی آشنا میشود و تصور میکند او همان "جیمی" گم شده است؛ اما پس از تحقیقات مشخص میشود که او خواهرزاده خانم کارو نیست. با این همه خانم کارو جیمی را به این دلیل که یتیم است به فرزندخواندگی میپذیرد. از طرفی دیگر، پولینا در روستای زادگاهش دوستی به نام "جیم" دارد. از همین رو، پس از بازگشت از شهر، از جیم پرس و جو میکند تا بداند او گمشده خانم کاروست یا نه؟ اما پولینا این بار هم به جایی نمیرسد. تا این که پس از گذشت هشت سال، پولینا بار دیگر خانم کارو را میبیند و این بار حوادث جالبی رخ میدهد که شرح آن در ادامه داستان آمده است.